۱۴۰۳ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

 

یمن: مردمی شکستناپذیر

سرگیو رودریگز گِلفنشتاین، (اورینوکو تریبون، ۸ ژانویه ۲۰۲۴)

برگردانطلیعه حسنی

۲۳، حمل ۱۴۰۳

 مجله هفته 

همه آنچه مردم یمن بعد از توفان الاقصی انجام داده‌‌اند، حکایت از ظرفیت و عزم آنها برای ایفای نقش رهبری در برابر جنگ اسرائیل علیه فلسطین دارد. در واقع، آنها، با آنکه کشوری کوچک و از نظر توسعه اقتصادی نیز در سطح جهانی و منطقهای به حاشیه رانده شدهاند، اما دارای ارادهای برای مبارزهاند که بیانگر روحیه هزار ساله موجودیتشان به عنوان یک کشور مستقل است که با ایجاد موانع و دشواریها، ایالات متحده را در اجرای سیاستهای امپریالیستیاش در منطقه به چالش کشیدهاند.

 

یمن، کشوری ناشناخته برای بسیاری در غرب، در سال ۲۰۱۵، زمانی که از طرف ائتلاف به رهبری عربستان سعودی مورد تهدید قرار گرفت، جنگ برای دفاع از حاکمیت خود را آغاز کرد. مردم یمن برای حفظ استقلالشان مجبور به پرداخت هزینهای به قیمت جان ۴۰۰هزار کودک یمنی شدندبسیاری از مردم در حیرت بودند که چگونه این فقیرترین کشور غرب آسیا، توانست در برابر ائتلافی متشکل از برخی از ثروتمندترین کشورهای کره زمین مقاومت کرده و آنها شکست دهد.

به نظر میرسد این درگیری با وجود ادامه نزدیک به یک دهه، احتمالاً اکنون به وضعیتی برای ترک مخاصمه رسیده استاگرچه وضعیت متشنج جنگی به اشکال مختلف همچنان وجود دارد، اما اقدامات نظامی در ماههای اخیر کاهش یافته است. این دیگر یک جنگ تمام عیار نیست، اما یک صلح واقعی، نیز، نیستآشتی عربستان سعودی و ایران با میانجیگری چین، راه را برای غلبه بر چندین درگیری در غرب آسیا و شمال آفریقا هموار کردامید که یمن یکی از آنها باشد.

اکنون پس از تهاجم «اسرائیل» به غزه، یمن همراه با جنبش حزباللـه لبنان و دیگر نیروهای انقلابی عرب و مسلمان، نقش فعالی در کارزار همبستگی با فلسطین بر عهده گرفتهاندیمن بار دیگر، با اتخاذ تصمیماتی که نه تنها دارای تأثیرات محلی، بلکه منطقهای و جهانی هم هست، همه را شگفتزده کرده است. بار دیگر، جهان در حیرت است که چگونه چنین چیزی میتواند روی دهد.

هدف من در این مقاله، ارائه واقعیتها و عواملی جهت آشنایی با یمن، مبارزات تاریخی و قهرمانی مردم آن است تا خوانندگان را به درک ابعاد و دورنمای تصمیم یمن برای حمایت از مبارزه عادلانه مردم فلسطین رهنمون گردد.

 

نگاهی اجمالی به تاریخ و جغرافیای یمن

جمهوری یمن در مکان استراتژیکی واقع شده است: منطقه‌ای که مسیرهای تجاری آسیا، شرق آفریقا و دریای مدیترانه را به هم متصل می‌کند. موقعیت این سرزمین در سواحل دریای عرب و در دروازه‌های دریای سرخ مشرف به تنگه باب‌المندب، به‌ویژه با کشف ذخایر عظیم نفت و گاز در این منطقه از قرن بیستم از یک سو؛ و به عنوان گذرگاهی طبیعی برای بیشترین تجارت جهانی میان غرب و رشد و توسعه عظیم اقتصادی شرق آسیا از سوی دیگر، آن را به مکان ممتازی در جهان تبدیل کرده است.

شهرهای باستانی این قلمرو در دوران باستان، بخشی از پادشاهی سبا بودند. مبارزه ساکنان قلمرو فعلی یمن برای آزادی و استقلال خود از آن زمان آغاز شد، زیرا در قرن اول پس از میلاد، آنها باید با امپراتوری روم رویاروی می‌شدند. امپراتوری قدرتمند روم در تلاش برای تسلط بر یمن شکست خورد.

برخلاف بقیه شبه‌جزیره عربستان، یمن دارای پوشش گیاهی شگفت‌انگیزی بود که به دلیل داشتن امکانات فراوان برای مصرف داخلی و تجارت، ثروت عظیمی را برای مردمان خود فراهم می‌کرد. از این جهت، بطلمیوس، ریاضیدان یونانی، یمن را «عربستان شاد» نامید. یمنی‌ها در طول تاریخ، مجبور بودند با یهودیان حیمیاری، که اکثریت جمعیت مسیحی را تا مداخله اتیوپی‌ها در قرن ششم آزار و اذیت می‌کردند، مبارزه کنند. با ورود اسلام به این منطقه در قرن هفتم میلادی، آغاز شکل‌گیری فرهنگی مبتنی بر درهم‌تنیدگی دانش‌های مختلف علمی و هنر و ادبیات، کمک‌های بزرگی به بشریت کرد.

با این وجود، یمن از توسعه فرهنگی و اقتصادی ناشی از گسترش اسلام، برای قرن‌ها بیرون ماند. قلمرو یمن امروزی در قرن پانزدهم ارزش استراتژیک کسب کرد. اروپایی‌ها بنا بر تمایل‌شان برای توسعه تجارت، تسلط بر سرزمین‌ها را در سراسر جهان آغاز کردند. پرتغالیها اولین اروپایی‌هایی بودند که با ورود به یمن، بر آن تسلط یافتند تا با کنترل مسیر دریایی، امکان تجارت ادویه‌جات از آسیا به اروپا از طریق دریای سرخ را برای خود فراهم سازند.

در قرن شانزدهم، زمانی که امپراتوری عثمانی شروع به اشغال مناطقی در سواحل دریای سرخ کرد، مناطق داخلی کشور و سواحل جنوبی، که توسط زیدیان اداره می‌شد، مستقل باقی ماندند. عثمانی‌ها سرانجام در سال ۱۶۳۴ به دست زیدیان از یمن بیرون رانده شدند. بلافاصله پس از این، انگلیسیها در منطقه پیدا شدند و شعبه‌ای از شرکت هند شرقی را در بندر موکا در دریای سرخ بنا کردند. انگلیسی‌ها با اشغال تمام نواحی جنوب غربی در قرن نوزدهم و گسترش حضور خود، در سال ۱۸۳۹ در عدن، بهترین بندر منطقه، مستقر شدند. ترک‌ها در سال ۱۸۷۲، توانستند با تثبیت تسلط خود در داخل یمن، عملاً یک سلطنت موروثی را به نام یک امام محلی ایجاد نمایند. این وضعیت یمن را عملاً به دو کشور تقسیم کرد.

با افتتاح کانال سوئز و تحکیم حاکمیت ترکیه بر شمال یمن حدود سال ۱۸۷۰، عدن برای استراتژی جهانی بریتانیا اهمیت تازه‌ای به دست آورد: اینجا دروازه دریای سرخ و در نتیجه کانال جدید بود. در آغاز قرن بیستم، با تعیین خطوط مرزی ترکیه و بریتانیا بین قلمروهای خود، دو قسمت این کشور، یمن شمالی و یمن جنوبی نام گرفتند.

 

یمن در قرن بیستم

در طول جنگ جهانی اول، امام یحیی محمود متوکل که از سال ۱۹۰۴ امام زیدیان بود، یمن شمالی را با امپراتوری عثمانی متحد ساخت. شکست ترک‌ها [در جنگ اول جهانی] سبب‌ساز بازیابی استقلال یمن در نوامبر ۱۹۱۸ شد. اما بریتانیای کبیر پس از به رسمیت شناختن استقلال یمن در ۱۹۲۸، عملیاتی را برای کنترل کامل جنوب این کشور تا مرز با عمان آغاز کرد. بریتانیا که تا سال ۱۹۳۴ این منطقه را تحت کنترل داشت، ابتدا عدن را به یک تحت‌الحمایه و سپس در سال ۱۹۳۷ به مستعمره خود تبدیل کرد. یمنی‌ها بار دیگر برای استقلال خود مجبور به مبارزه مسلحانه شدند. جنبش ناسیونالیست یمن آزاد در سال ۱۹۴۰ جهت مبارزه با کنترل کشور توسط امامانی که با بریتانیای کبیر دست اتحاد داده بودند، پدید آمد.

درگیری در شمال و جنوب مسیرهای جداگانه‌ای را طی کرد. در سال ۱۹۶۲، جمهوری عربی یمن در شمال ایجاد شد، در حالی که در جنوب، جبهه آزادیبخش ملی، که در سال ۱۹۶۳ تشکیل شده بود، در سال ۱۹۶۷ با تسخیر عدن و اعلام استقلال، انقلاب سوسیالیستی را آغاز کرد. یمن جنوبی پس از تغییر نام به جمهوری دموکراتیک خلق یمن، تمام پایگاه‌های بریتانیا را در سال ۱۹۶۹ تعطیل کرد؛ کنترل بانکداری، تجارت خارجی و صنایع دریایی را به دست گرفت و اصلاحات ارضی را به انجام رساند؛ و در سیاست خارجی، سیاست نزدیکی با اتحاد جماهیر شوروی و نیز مبارزه آشکار ضد صهیونیستی و حمایت از مردم فلسطین را در پیش گرفت.

جبهه آزادی‌بخش ملی با برخورداری از حمایت قابل توجه مردم، در کنگره‌ای در اکتبر ۱۹۷۸ حزب سوسیالیست یمن را تأسیس کرد. اولین انتخابات مردمی پس از استقلال برای تعیین ۱۱۱ عضو شورای انقلابی خلق در دسامبر [همان سال] برگزار شد. جمهوری دموکراتیک خلق یمن از نخستین سال‌های تأسیس خود، مورد خصومت دائمی عربستان سعودی، که در صدد کنترل بخش‌هایی از این سرزمین که در آنها ذخایر نفتی کشف شده بود، قرار داشت. با افزایش حضور نظامی آمریکا در عربستان سعودی تنش‌ها شدت یافت.

هم‌زمان، در شمال، جبهه ملی دموکراتیک (NDF) که همه نیروهای مترقی کشور را گرد هم آورده بود، مبارزه مسلحانه علیه علی عبداللـه صالح را، که در سال ۱۹۷۸ به ریاست جمهوری رسیده بود، رهبری می‌کرد. زمانی که جبهه ملی دموکراتیک به تصاحب قدرت نزدیک شده بود، عربستان سعودی جهت منحرف کردن این مبارزه به سمت جنگ علیه جمهوری دموکراتیک خلق یمن توطئه‌ای را طراحی کرد. ولی با میانجی‌گری برخی کشورهای عربی به آتش‌بس و توافقی منجر شد که به موجب آن مذاکرات برای اتحاد مجدد که از سال ۱۹۷۲ متوقف شده بود، از سر گرفته شد.

سرانجام در ۲۲ مه ۱۹۹۰ دو جمهوری باهم متحد شدند و جمهوری یمن را تشکیل دادند و صنعا (پایتخت سابق جمهوری عربی) یمن به عنوان پایتخت سیاسی و عدن (پایتخت سابق جمهوری دموکراتیک خلق) به عنوان پایتخت اقتصادی تعیین شدند. در نشست مشترک مجالس قانونگذاری که در عدن برگزار شد، شورای ریاست جمهوری به رهبری ژنرال علی عبداللـه صالح انتخاب شد. اتحاد یمن مورد استقبال عربستان سعودی قرار نگرفت. در نتیجه سعودی‌ها سیاست حمایت از جنگ داخلی و جدایی [شمال و جنوب] را آغاز کردند. جدایی‌طلبان در ماه مه ۱۹۹۴، جمهوری یمن را در جنوب این کشور اعلام کردند، اما توسط نیروهای وفادار به دولت شکست خوردند.

 

ظهور جنبش انصاراللـه

بین ژوئن و اوت ۲۰۰۴، جنبش زیدیان، با اعتقادات شاخه خاصی از اسلامِ شیعه‌محور به رهبری روحانی حسین الحوثی ظهور کرد. پس از شهادت وی در شهریور همان سال، جنبش نام حوثی (منسوب به منطقه حوث، -م)، حوثی یا انصاراللـه (حامیان خدا) را بر خود نهاد. تاریخ زیدیه با قدمتی بیش از یک هزار سال، به اواسط قرن هشتم باز می‌گردد. زیدیه شاخه‌ای از اسلام است که بر مبارزه برای عدالت و مسئولیت انسانی در تحقق آن تأکید دارد. زیدیان معتقدند که مسلمانان بر اساس دین خود وظیفه اخلاقی و قانونی دارند تا با قیام، رهبران ظالم از جمله سلاطین و خلفای ظالم را برکنار کنند. این ایدئولوژی که با از دست دادن قدرت در سال ۱۹۶۲ به حاشیه رانده شد، اساس اندیشه سیاسی و مذهبی انصاراللـه را تشکیل می‌دهد.

نبرد انصاراللـه علیه دولت علی عبداللـه صالحِ طرفدار غرب و عربستان سعودی، نبردی طولانی و خونین بود. آنها بین سال‌های ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸، تا زمانی که شروع به گسترش پایگاه‌های مردمی و وسعت جغرافیایی تحت کنترل خود کردند، برای دفاع از قلمرو خود در شمال کشور بالاجبار پنج بار دست به سلاح بردند. در سال ۲۰۰۹، صالح برای مبارزه با جنبشِ رو به رشدِ انصاراللـه با سعودی‌ها ائتلاف کرد.

از نظر انصاراللـه مداخله کشوری مانند عربستان سعودی با حاکمیت به‌شدت محافظه‌کارِ وهابی در امور یمن، تهدیدی برای حاکمیت ملت یمن به‌طور اعم و موجودیت خود به عنوان یک اقلیت، به‌طور اخص تلقی می‌شد. مبارزه آنها از این لحظه به بعد، که در اصل مبارزه‌ای کاملاً داخلی بود، به مقابله با مداخله خارجی تبدیل شد.

رزمندگان انصاراللـه هرچند در ابتدا شکست‌های سنگینی را، از جمله (همان‌طور که پیش‌تر آمد) کشته شدن رهبر ارشد خود، متحمل گردیدند، اما به مرور زمان قوی‌تر شدند. از سال ۲۰۱۱ به بعد، تحت رهبری عبدالملک برادر جوان‌تر الحوثی، جنبش انصاراللـه شروع به کسب پیروزی‌های قابل توجه و تحمیل شکست‌های سنگینی به دشمن کرد. گفتمان ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی با معرفی عربستان سعودی به عنوان همدست اصلی ایالات متحده و «اسرائیل» در منطقه شدت یافت.

جریان موسوم به «بهار عربی» تأثیر ویژه‌ای بر رشد حمایت از انصاراللـه در مبارزه‌شان علیه دولت سرکوبگر صالح داشت. زلزله سیاسی در یمن، که بخش قابل توجهی از جهان عرب را تکان داد، رویکرد بسیار منسجم‌تری نسبت به کشورهای همسایه داشت. در نتیجه تشدید اعتراضات، صالح از کشور گریخت و به عربستان سعودی پناه برد و عبده ربو منصور هادی، معاون رئیس‌جمهوری جانشین او شد. هادی کوشید تا با کنار زدن انصاراللـه و دستیابی به توافق با جناح‌های مخالف صالح، با تغییر همه چیز بدون تغییر چیزی، نظم تازه‌ای در کشور برقرار نماید.

 

جنگ علیه یمن و شکست ائنلاف به رهبری عربستان و امارات

انصاراللـه در پایان سال ۲۰۱۴، تصمیم گرفت تا برای بازپس گیری صنعا، پایتخت، حمله را آغاز کند. در این مقطع، صالح در تلاش برای تصاحب مجدد قدرت – در کمال تعجب، برای مقابله با هادی با انصاراللـه متحد شد. انصاراللـه هم که از قراردادهای صلح امضا شده توسط هادی حمایت نکرده بود، برای تصرف پایتخت به اتحاد با بزرگ‌ترین دشمن خود تن داد. گارد جمهوری، نیروی وفادار به صالح، طرفدار ورود انصاراللـه به صنعا بود. هادی به ریاض، پایتخت عربستان سعودی گریخت و از آنجا مناطقی را که هنوز بیرون از کنترل انصاراللـه قرار داشتند، «مدیریت» کرد. در واقع هادی دست‌نشانده دربار وهابی سعودی و اربابان آن در واشنگتن است.

جنبش انصاراللـه پس از به قدرت رسیدن، برای اداره کشور یک کمیته انقلابی تشکیل داد. آنها هم‌زمان وادار به جنگ با نیروهای تروریستی القاعده تحت حمایت عربستان سعودی و ائتلافی از دیگر کشورهای خلیج فارس شدند. همه این دشمنان مورد حمایت غرب، به‌ویژه ایالات متحده، بریتانیا و آلمان بودند، و توسط آنها تسلیح می‌شدند. صالح با این ادعا که انصاراللـه به توافقاتی عمل نکرده که به تعبیر او به معنای احراز مجدد قدرتش بود، با حمایت عربستان سعودی به مخالفت با آنها روی آورد. در پی این خیانت، انصاراللـه با حمله به خانه صالح، وی را اعدام کرد.

هادی از ریاض تقاضا کرد تا عربستان در مناقشه یمن مداخله نماید. پادشاهی سعودی در پاسخ به این درخواست، ائتلافی از کشورهای سُنی را برای اجرای عملیات طوفان قاطعیت در سال ۲۰۱۵ سازماندهی کرد. در این عملیات با حملات هوایی علیه تمام مناطق پرجمعیت یمن شمالی هزاران نفر کشته شدند. این اقدام به عنوان حمله‌ای قاطعانه برای کنترل کشور برنامه‌ریزی شده بود و با عملیات دوم به نام بازگرداندن امید، با تمرکز بیشتر بر ایجاد روابط حسنه دیپلماتیک ادامه یافت. در واقع، جنگ در هیچ زمانی متوقف نشد، بلکه برعکس، با اقدامات زمینی، هوایی و دریایی ائتلاف و محاصره دریایی برای جلوگیری از ورود کمک‌های بین‌المللی، تقویت شد و تا آغاز اقدامات کنونی صهیونیست‌ها در غزه، یمن را در بدترین بحران انسانی در تاریخِ جهان فرو برد. هر دو این عملیات از حمایت علنی ایالات متحده برخوردار بوده‌اند.

انصارالـله با برخورداری از حمایت مردمی و شناخت بهتر از این سرزمین، استفاده از تاکتیک‌های جنگ چریکی را، با الهام از مبارزات آزادی‌بخش مردم ویتنام و جنبش‌های مقاومت در آمریکای لاتین، آغاز کرد. رزمندگان انصاراللـه در برابر این لشکر متجاوزِ فاقدِ روحیه، انضباط و انگیزه برای نبرد، تأثیری باورنکردنی داشتند. سربازان ائتلاف سعودی-امارات متحده عربی به رهبری ایالات متحده، شامل گروه‌های بسیاری از مزدوران استخدام‌شده توسط شرکت‌های خصوصی، قادر به ادعای پیروزی نظامی نبودند.

ریاض به‌ویژه زمانی که عملیات رزمی انصاراللـه با استفاده از پهپادها و موشک‌های دوربرد؛ پادگان‌های نیروهای مسلح، پالایشگاه‌های نفت و زیرساخت‌های حیاتی عربستان را در فواصل دور از مرز مورد حمله قرار ‌داد، در قلمرو خود ضربات سنگینی دریافت کرد.

 

یمن و محور مقاومت

رسانه‌های فراملی جریان اصلی مروج این روایت‌اند که انصاراللـه تحت نفوذ حکومت ایران عمل می‌کند. با آنکه نه ایران و نه انصاراللـه عضویت در محور مقاومت علیه امپریالیسم، استعمار و صهیونیسم، شامل نیروهای سیاسی دیگر از لبنان، سوریه، عراق و فلسطین را هرگز انکار نکرده‌اند، [اما این رسانه‌ها] با نادیده گرفتن سابقه تاریخی مبارزات مردم یمن، سعی می‌کنند تا این معادله را به شکلی بسیار سطحی و مبتذل، به یک رابطه «رئیس و مرئوسی»» تقلیل دهند.

تهاجم فزاینده «اسرائیل» و حضور مداخله‌گرانه ایالات متحده، موجب قطبی شدن وضعیت سیاسی در غرب آسیا شده است. توافق اخیر ایران برای حل و فصل اختلافات با عربستان سعودی و همچنین سایر توافق‌ها از جمله مصر و ترکیه، قطر و عربستان سعودی و غیره، این کشورها را پس از سال‌ها دوری از هم و نیز توقف جنگ در یمن به‌هم نزدیک‌تر کرده است، چیزی که به تضعیف قطب امپریالیستی-صهیونیستی و تقویت [محور] مقاومت یاری رسانده است.

بر چنین بستری با توجه به تاریخ و موقعیت جغرافیایی، نقش یمن و جنبش انصاراللـه، نقشی تعیین‌کننده است. نکته قابل توجه اینکه، انصاراللـه هرگز رابطه خود با ایران را پنهان نکرده است. آنها با تعلقات مشترک مذهب شیعه متحد شده‌اند. هم بنیان‌گذار جنبش انصاراللـه و هم برادرش که اکنون آن را رهبری می‌کند، بخشی از عُمر خود را در قم صرف آموزش سیاسی و عقیدتی اصول شیعه، … کردند…. اما این بدین معنا نیست که یمنی‌ها صرفاً «ابزاری» [در دست] ایران هستند. جنبش انصاراللـه، چه در جنگ علیه عربستان سعودی و متحدانش از سال ۲۰۱۵ و چه در حال حاضر در حمایت از آرمان فلسطین، فراتر از روابط دوجانبه با ایران و حمایت سیاسی، مالی و نظامی تهران از آن، استقلال داخلی خود را در تصمیم‌گیری و عملی ساختن تصمیماتش نشان داده است.

یمن علاوه بر کمک‌هایش به فلسطین، به دلیل حمایت‌های رژیم صهیونیستی از امارات متحده عربی در جریان جنگ سال ۲۰۱۵ و دادن مجوز به این کشور برای اشغال جزایر استراتژیک سقطری یمن واقع در دریای سرخ به طول ۳۵۰ کیلومتر در سواحل جنوبی یمن، مستقیماً با اسرائیل درگیر بوده است. رژیم اسرائیل در سقطری، مجموعه‌ای از پایگاه‌های جاسوسی را برای جمع‌آوری اطلاعات در سراسر منطقه، به‌ویژه در تنگه باب‌المندب ساخته است.پایگاه امارات و اسرائیل در سقطری در خدمت منافع ایالات متحده نیز هست. آمریکا از طریق این پایگاه بندر گوادر در پاکستان – بخشی از کریدور اقتصادی چین و پاکستان– را کنترل می‌کند. چین برای تخلیه کالاها و ارسال آنها از طریق زمین، به ویژه به منطقه غربی این کشور، بندر گوادر را توسعه داده است.

 

دفاع از مردم فلسطین: امری دینی و اخلاقی

اقدامات یمن در حمایت از فلسطین تقریباً بلافاصله پس از ۷ اکتبر آغاز شد. بنا بر اخبار پنتاگون در آن زمان، یک کشتی نیروی دریایی آمریکا در ۱۹ اکتبر موشک‌ها و پهپادهای شلیک شده توسط انصاراللـه علیه اسرائیل را سرنگون کرد.

چند روز بعد، در ۲۷ اکتبر، بر اثر سقوط دو هواپیمای بدون سرنشین در تابا، از شهرهای مصر در مرز اسرائیل، شش نفر مجروح شدند. این دو هواپیما توسط نیروی هوایی اسرائیل رهگیری شد. انصاراللـه در ۳۱ اکتبر مدعی حمله پهپادی به رژیم صهیونیستی شد. ارتش «اسرائیل» نیز از رهگیری یک موشک پرتاب‌شده از جنوب خبر داد.

ژنرال یحیی صفری سخنگوی ارتش انصاراللـه در یک بیانیه تلویزیونی اعلام کرد، در آینده «برای کمک به فلسطینیان برای رسیدن به پیروزی» حملات بیشتری انجام خواهد داد. در پاسخ به وی، تزاچی هانگبی، مشاور امنیت ملی اسرائیل، حملات انصاراللـه را غیرقابل تحمل خواند، اما در پاسخ به این سؤال که واکنش اسرائیل چگونه خواهد بود، از توضیح بیشتر خودداری کرد.

در اواسط نوامبر، انصاراللـه اعلام کرد که نیروهای مسلح این کشور به تمامی کشتی‌های متعلق به شرکت‌های اسرائیلی، یا کشتی‌هایی که در حال حرکت به سمت بنادر اسرائیل یا تحت پرچم اسرائیل باشند، حمله خواهد کرد. چند روز بعد، ژنرال ساعری اعلام کرد، نیروهای مسلح یمن تا زمانی که از ورود غذا و داروی مورد نیاز فلسطینیان در نوار غزه در منطقه ویران‌شده از جنگ، ممانعت به عمل آید، از تردد کشتی‌های همه کشورها به مقصد بنادر اسرائیل، در دریای عرب و دریای سرخ جلوگیری خواهند کرد.

با توجه به این اطلاعیه و پس از اولین حملات به کشتی‌های عازم اسرائیل، چهار شرکت بزرگ کشتیرانی: بزرگ‌ترین خط حمل و نقل کالایی جهان: شرکت کشتیرانی مدیترانه مستقر در سوئیس (MSC)، مرسک دانمارک، شرکت حمل و نقل دریایی CMA CGM فرانسه و هاپاگ-لوید آلمان عبور کشتی‌های خود از دریای سرخ را به حالت تعلیق درآوردند. این شرکت‌ها تقریباً ۵۳درصد حمل و نقل دریایی جهان و حدود ۱۲درصد تجارت جهانی از نظر حجم را بر عهده دارند. نکته قابل توجه اینکه ۳۰درصد از کشتی‌های باری جهان از باب‌المندب می‌گذرند.

ایالات متحده در پاسخ به این تهدید یمن، در ۱۹ دسامبر، تشکیل یک ائتلاف دریایی به منظور انجام عملیاتی با نام نگهبان رفاه را جهت «تضمین آزادی دریانوردی در دریای سرخ» پیشنهاد کرد. این در عمل به معنای اعلان جنگ به یمن و نظامی کردن دریای سرخ بود. اما یمن از موضع خود عقب‌نشینی نکرد. نیروهای مسلح این کشور با تأکید بر اینکه «هر گونه حمله به دارایی‌های یمن یا پایگاه‌های پرتاب موشک یمن، کل دریای سرخ را به خون خواهد کشید» اعلام کردند، دارای «سلاح‌هایی برای غرق کردن ناوهای هواپیمابر و ناوشکن‌ها» هستند.

از این زمان تشدید عملیات قابل مشاهده است. در ۲۰ دسامبر، سید عبدالملک الحوثی، رهبر انصاراللـه، در سخنرانی خود تأکید کرد، جهان اسلام، به‌ویژه جهان عرب در قبال درگیری در فلسطین که «قلب این جهان است» مسئولیت بسیار بالایی دارد. وی در ادامه با ابراز تأسف از مواضع اسلامی-عربی در اجلاس‌های مربوط به بررسی موضوع فلسطین به‌ویژه در عربستان، این مواضع را ضعیف ارزیابی کرد. الحوثی با اشاره به اینکه ملتش از آمریکا و کشورهای اروپایی، موضع یا نقش مثبتی در قبال فلسطین را انتظار ندارد، و نیز انتقاد از تمرکز برخی کشورها بر توطئه علیه فلسطین، تأکید کرد، ملت‌های عرب و مسلمان باید متعهد به حمایت از فلسطین باشند. به همین دلایل، وی ارتقای سطح حمایت نظامی محور مقاومت از فلسطین را امری حتمی و ضروری خواند.

در همین چارچوب، الحوثی هشدار داد، با شروع عملیات نگهبان رفاه توسط واشنگتن، در صورت حمله به نیروهای یمنی، انصاراللـه به ناوهای جنگی آمریکا حمله خواهد کرد. به گفته الحوثی، ایالات متحده برای حافظت از کشتیرانی جهان تلاش نمی‌کند، بلکه به دنبال نظامی کردن این دریاست. اما ایالات متحده نتوانست با «متحدان» خود در مورد ائتلاف دریایی به اجماع برسد.

اختلافات با کشورهای عربی که برای پیوستن به ائتلاف فراخوانده شده بودند، آغاز شد، چیزی که مانع از پاسخ منسجم به حملات یمن به کشتی‌های عبوری از دریای سرخ شده است. ابراز مخالفت دو کشور کلیدی منطقه‌، امارات متحده عربی و عربستان سعودی، که در جنگ طولانی‌مدت آمریکا علیه یمن مشارکت داشتند، مانع بزرگی جهت عملی کردن برنامه آمریکا برای پایان دادن به حملات دریایی یمن بوده است. آخرین اقدام مورد نظر واشنگتن، پاسخ نظامی به انصاراللـه است، که تعدادی از متحدان عرب از پیوستن به آن امتناع کرده‌اند. آنها در عوض مسیر دیپلماتیک و تقویت اقدامات حفاظت دریایی برای کشتی‌ها را ترجیح می‌دهند.

سردرگمی امپریالیسم جهانی در برابر رزم‌جویان یمن

بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که اهداف عملیات پیشنهادی ایالات متحده ناروشن و مبهم است زیرا به فرماندهان نیروی دریایی مأموریت دقیق داده نشده است. علاوه بر این، کشتی‌های ائتلاف، هرچند به تسلیحات پیشرفته مجهزند، اما تنها مجاز به دفع حملات موشکی و اسکورت کشتی‌های تجاری با کشتی‌های جنگی هستند، چیزی که با توجه به فعالیت ارتش یمن در هشت سال گذشته که نشان‌دهنده پایان‌ناپذیری زرادخانه موشکی یمن است، موفقیتش مورد سؤال است. ایلیا کرامنیک، کارشناس روسیه در امور نیروی دریایی تاکید دارد: نه مدیریت شرکت‌های کشتیرانی جهانی، نه ناخداهای کشتی‌های تجاری و نه شرکت‌های بیمه، حاضر به شرکت در این قمار نخواهند بود.

مایکل هورتون، یکی از بنیانگذاران آنالیز بینالمللی دریای سرخ، یک شرکت مشاوره‌ای مستقل متخصص ارائه تجزیه و تحلیل بی‌طرفانه از پویایی امنیتی در دریای سرخ، نیز به زبانی دیگر گفت، انصاراللـه «تنها بخشی از سلاح‌های خود را به کار گرفته است و هنوز از موشک‌های دوربرد، پهپادهای پیشرفته‌تر و مین‌های دریایی که به سختی قابل شناسایی هستند، استفاده نکرده است.»

در این وضعیت، کوین دونگان معاون سابق فرمانده نیروی دریایی آمریکا خاطرنشان کرد: «ایالات متحده هم حملات مداوم حوثی‌ها را به عنوان امری عادی پذیرفته است». به نوشته نیویورک تایمز، این واقعیت، رئیس‌جمهور بایدن را بالاجبار با انتخاب دشواری در رابطه با برنامه‌های آتی برای بازدارندگی انصاراللـه روبرو ساخته است. او باید در نظر داشته باشد که عربستان سعودی به دنبال تشدید درگیری که موجب خنثی کردن مذاکرات دشوار برای آتش‌بس شود، نیست. تیم لندرکینگ، فرستاده ویژه آمریکا در امور یمن هم در اواسط دسامبر گفت «همه به دنبال فرمولی برای کاهش تنش هستند».

در سوی دیگر درگیری، سرلشکر حسین سلامی، فرمانده سپاه پاسداران ایران در ۲۴ دسامبر اعلام کرد، در صورت بسته شدن دریای مدیترانه، تنگه جبل‌الطارق و سایر آبراه‌ها، اسرائیل با محاصره کامل دریایی مواجه خواهد شد. یمن تا به امروز، تقریباً توانسته تا بندر ایلاتِ اسرائیل واقع در دریای سرخ را، که تنها با ۱۵درصد ظرفیت خود کار می‌کند، به طور کامل محاصره کند. نیروهای مسلح انصاراللـه همچنین توانسته‌اند یک کشتی اسرائیلی را در عمق دریای عرب در نزدیکی هند و در فاصله بسیار زیادی از خاک یمن هدف قرار دهند. این در حالی است که ایران دارای پهپادها و موشک‌های دوربرد مافوق صوت است، که در صورت جنگ همه‌جانبه علیه صهیونیسم، به‌راحتی می توانند کشتی‌های تجاری در حال حرکت به سمت بنادر اسرائیل از طریق دریای مدیترانه را هدف قرار دهند.

 

یمن آماده نبرد با اسرائیل

نیروهای مسلح یمن همچنین در تدارک نبردی در ابعاد دیگر با اسرائیل، اعلام کردند که دارای ۲۰هزار سرباز ذخیره آموزش‌دیده و آماده جنگ در کنار نیروهای مسلح این کشور علیه رژیم صهیونیستی و ائتلافِ تحت رهبری آمریکا هستند.

یمن در ۲۸ دسامبر به آمریکا و شرکای آن در مورد نظامی شدن دریای سرخ هشدار داد و اعلام کرد در صورت ادامه محاصره غزه، حملات خود علیه دشمنانش را شدت خواهد بخشید. در همین راستا، یک روز پیش فرماندهان ارشد نیروهای مسلح یمن برای بررسی آخرین تحولات منطقه و بررسی آمادگی رزمی نیروها باهم دیدار کردند. آنها در پایان این دیدار آمادگی‌شان را برای اجرای دستورات رهبر انصاراللـه اعلام کردند. در ۴ ژانویه، پس از رویارویی نیروی دریایی یمن با نیروهای نظامی آمریکا در دریای سرخ، که در نتیجه آن، طرف یمنی سه قایق و ده جنگنده خود را از دست داد، سرلشکر محمد آل قدیری فرمانده نیروی دفاع ساحلی یمن هشدار داد، یمن با تعیین اهداف معین در جزایر، در دریای سرخ و «پایگاه‌هایی که صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها در آن مستقر هستند» [به این تلفات] پاسخ خواهد داد.

اگر تصمیم نهایی آمریکا و متحدانش به چالش کشیدن مستقیم انصاراللـه در دریای سرخ باشد، با یک جنگ دریایی گسترده از خلیج عدن، دریای عرب و اقیانوس هند روبرو خواهند شد. چیزی که مارپیچ غیرقابل توقفی از رویارویی‌ها را در ابعادی غیرقابل محاسبه به وجود خواهد آورد. به هر تقدیر، یمن تا کنون موفق شده است با استفاده از موقعیت استراتژیک خود به عنوان نیرویی در صحنه جهانی، خود را به عنوان یک بازیگر مهم در رویارویی جاری تحمیل نماید و یکی از شجاعانه‌ترین اشکال حمایت از مردم فلسطین علیه ماشین جنگی اسرائیل تحت حمایت ایالات متحده و بریتانیا را به عنوان کارت فشار مهمی علیه صهیونیسم و ​​ارباب آمریکایی آن رو کند.

 

ضربه‌ای کاری بر اقتصاد سرمایه‌داری جهانی

کنترل کانال سوئز، به معنای کنترل ۹۰درصد تجارت جهانی، می‌تواند با ضربه مستقیم به اقتصاد اسرائیل، این رژیم را تحت تأثیر قرار دهد. از این رو، انصاراللـه موفق به انجام کاری شده است که اسرائیل و ایالات متحده تا کنون به هر قیمتی از آن اجتناب کرده‌اند: «تبدیل نسل‌کشی غزه به یک بحران جهانی». خلیل حرب، روزنامه‌نگار لبنانی به نقل از بانک جهانی، در مقاله‌ای برای «کریدل» اعلام کرد، تقریباً ۹۹درصد واردات و صادرات کالاهای اسرائیل از طریق رودخانه و دریا انجام می‌شود و بیش از نیمی از تولید ناخالص داخلی آن به این تجارت وابسته است.

ادواردو واسکو، روزنامه‌نگار برزیلی متخصص سیاست بین‌الملل، خاطرنشان کرد، اقدامات جنبش انصاراللـه علاوه بر تأثیر مستقیمی که بر غرب آسیا دارد، «در حال فلج کردن اقتصاد جهانی، یعنی عملکرد نظام سرمایه‌داری است، که ستون‌پایه آن جنگ تجاوزکارانه در خاورمیانه می‌باشد.» واسکو معتقد است که دست ایالات متحده و اسرائیل در انجام حمله مستقیم به یمن کاملاً باز نیست، زیرا می‌تواند به انتقام‌جویی علیه متحدان آمریکا در منطقه، «عمدتاً علیه میادین نفتی آنها، به شکل خشونت‌باری بحران اقتصادی را همراه با بحران نفت شدت بخشد، بحرانی که مدت‌هاست شروع شده است. از این رو، در حالی که امارات خواهان اقدام شدید علیه انصاراللـه است، سعودی‌ها محتاطند.

هنگام پایان این مقاله اطلاعاتی مبنی بر حمله یمن به یک کشتی آمریکایی حامل تجهیزات به اسرائیل منتشر شد و این پاسخی به حملات اخیر آمریکا علیه نیروهای دریایی یمن است. حسین العزی، معاون وزیر امور خارجه یمن نیز در پاسخ به اظهارات آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا تأیید کرد، «امنیت دریانوردی به همه مقاصد به جز بنادر فلسطین اشغالی»، اخبار جعلی منتشر شده توسط واشنگتن، لندن و برلین درباره ایمنی ناوبری را به شکل قاطعانه‌ای بی‌اعتبار ساخت.

همه این اقدامات حکایت از ظرفیت و عزم مردم یمن برای ایفای نقش رهبری در برابر جنگ اسرائیل علیه فلسطین دارند. در واقع، آنها به‌روشنی نشان داده‌اند که با آنکه کشوری کوچک، و از نظر توسعه اقتصادی نیز در سطح جهانی و منطقه‌ای به حاشیه رانده شده‌اند، اما دارای اراده‌ای برای مبارزه‌اند که بیانگر روحیه هزار ساله موجودیت‌شان به عنوان یک کشور مستقل است که با ایجاد موانع و دشواری‌ها، ایالات متحده را در اجرای سیاست‌های امپریالیستی‌اش در منطقه به چالش کشیده‌اند

۱۴۰۳ فروردین ۲۵, شنبه

 ضربات سخت ایران؛ پاسخ اسرائیل چه خواهد بود؟

جمهور : جمهوری اسلامی ایران امشب با صدها پهپاد و موشک، مناطقی از اسرائیل را مورد هدف قرار داد که همه آن مناطق، کاربرد نظامی داشته اند. این مراکز شامل میدان هوایی نظامی حداقل در دو نقطه و نیز برخی مراکز مهم اسرائیلی بوده اند. پایگاه های هوایی نفاتیم در جنوب اسرائیل و پایگاه هوایی رامون که محل نگهداری جنگنده های فوق پیشرفته F35 می باشند به همراه پایگاه هاتزریم در صحرای نقب هدف قرار گرفتند. البته این ها بخشی از اهداف ایران بوده اند.
مقامات اسرائیلی مدعی شدند که ایران از 500 پهپاد و 220 موشک در این حملات استفاده کرده است. در این حمله که از نظر استفاده از نیروی پهپادی بی سابقه بوده و از نظر پرتاب موشک، کم پیشینه دانسته شده، علاوه بر سامانه های دفاع هوایی اسرائیل شامل فلاخن داوود و گنبد آهنین، جنگنده ها و سیستم دافعه کشورهای امریکا، انگلیس، فرانسه و اردن نیز در خدمت اسرائیل، به انهدام موشک ها و پهپادهای ایران پرداختند. برخی از این پهپادها و کمی از موشک ها توسط سامانه های اسرائیلی رهگیری و منهدم شدند اما بخشی از موشک ها به هدف اصابت نموده و روزگار را بر اسرائیل، تلخ کردند.
بدون شک حملات ایران خسارات سخت و سنگینی بر اسرائیل وارد آورده به نحوی که این حمله توسط تمام کارشناسان و مقامات غربیّ فراتر از تصور خوانده شده است.
جمهوری اسلامی ایران با این حملات ترکیبی و هوشمندانه خود، به اهداف خود دست پیدا نمود. هم انتقام گرفت، هم قدرتنمایی کرد، هم اسرائیل را ادب کرد، هم از امریکا و اسرائیل زهر چشم گرفت و هم برخی پایگاههای نظامی اسرائیل را نابود کرد و هم به سایر گروههای مقاومت ضد اسرائیلی روحیه عجیب و بزرگی داد.
در اولین واکنش، کابینه اسرائیل تشکیل جلسه داد و فیصله کرد که باید پاسخ نظامی به ایران داده شود. همزمان با حملات ایران مقامات اسرائیل و امریکا در تماس مداوم بودند. وزیر جنگ اسرائیل با همتای امریکایی خود و نتانیاهو با بایدن در تماس بودند. آنچه از خروجی این تماس ها مشخص بود، امریکا علاقه ای به پاسخ جنگی اسرائیل به ایران ندارد و درصدد کاهش سطح تنش های جنگی در منطقه است. احتمالا امریکا پیام جنگی ایران و ظرفیت نظامی این کشور را دریافت کرده است. لذا اسرائیل در اولین اقدام، خواهان تشکیل شورای امنیت ملل متحد در خصوص حمله ایران به اسرائیل شد تا شاید بتواند راهی برای محکومیت ایران و ایجاد اجماع نظر ضد ایران پیدا کند. در این خصوص نیز ایران با صدور اعلامیه ای گفت که ما ده روز برای محکوم کردن اسرائیل در قبال بمباران سفارت مان در سوریه توسط شورای امنیت صبر کردیم اما شورای امنیت کاری انجام نداد و ما طبق بند 51 منشور سازمان ملل، حق دفاع مشروع در قبال تجاوز اسرائیل برای خود محفوظ می دانیم.  
ایران در این حملات از تمام قدرت و امکانات خود استفاده نکرد. تهدید کرد که اگر اسرائیل پاسخ و واکنش نشان بدهد حملات سخت تر و شدیدتری علیه این رژیم انجام خواهد داد. اگر چنین شود، ایران از موشک فراصوت و هایپرسونیک خود تحت عنوان فتاح 1 و فتاح 2 و همچنین موشک خیبر استفاده خواهد کرد که اسرائیل قطعا توان رهگیری و انهدام آن را ندارد و می تواند ضربه سختی بر اسرائیل وارد کند.

از طرفی ایران صراحتی به امریکا و کشورهای منطقه هشدار جدی داد که اگر با اسرائیل در حمله به ایران همکاری کنند باید تبعات سنگین آنرا بپذیرند.
لذا اکنون تجهیزات جنگی اسرائیل جهت حمله به ایران دو سلاح می باشد: جنگنده های فوق پیشرفته F35  که به تازگی از امریکا دریافت کرده و یک نوع موشک بالستیک با برد بالاتر از 4000 کیلومتر.
گمان می رود این نوع موشک اسرائیل مجهز به کلاهک هسته ای باشد که استعمال آن هرچند برای ایران کشنده است اما می تواند برای اسرائیل نیز مرگبار باشد.
جت های جنگی F35 و اف 18 و... اسرائیل به سهولت توان رسیدن به ایران، مانور دادن و بمباران کردن و جنگ و گریز با جنگنده های ایرانی و سپس بازگشت به اسرائیل را ندارند مگر آنکه کشوری در مجاورت ایران با اسرائیل در سوخت رسانی و میزبانی، همکاری کند، هوا و فضای خود را در اختیار اسرائیل قرار بدهد؛ اگر چنین شود، آن کشور از تیغ تیز ایران در امان نخواهد بود.
لذا برای اسرائیل دشوار است که جنگنده را بدون تبعات از نقب و تلاویو و... حرکت دهد و به سلامت بازگردد.
در این مسیر اسرائیل شدیدا محتاج و منتظر همکاری امریکا می باشد. می‌تواند مراکزی مانند هسته‌ای و پالایشگاهها و مراکز نظامی را بزند اما امریکا در این شرایط احتمالا تمایلی به درگیر شدن با ایران ندارد چرا که حداقل همین امشب بخشی از قدرت موشکی ایران را به چشم دید و می داند که وارد شدن در جنگ با ایران به قیمت نابودی پایگاهها و غرق شدن کشتی ها و بسته شدن گذرگاه استراتژِیک تنگه هرمز خواهد بود. ضمن اینکه ورود امریکا به این جنگ، پای روسیه را نیز به نزاع موجود، باز می کند.
بنابراین برای امریکا نمی صرفد که وارد جنگ شود. این در صورتی میسور بود که ایران در حملاتش از خود ضعف نشان می داد و یا قدرت موشکی و دقت موشکی و پهپادی اش زیر سئوال می رفت که نرفت.
به همین دلیل اسرائیل یا باید متکی به توان نظامی خودش به ایران حمله کند و سپس ترسان و لرزان منتظر موج دوم و بزرگتر موشک های ایرانی بنشیند و یا باید با توسل به همین شورای امنیت و موی سفیدی امریکا و... عافیت اندیشی نماید و چهارتا بمب بر سر دو تا همسایه اش بریزد و دلش را خنک کند.
لذا اگر تا حالا توپ در زمین ایران بود؛ حالا ایرانی ها با شوت سهمگینی این توپ را به زمین اسرائیل انداخته اند و منتظرند ببینند آیا رژیم صهیونیستی توانایی شوت این توپ را دارد یا خیر!

 

۱۴۰۳ فروردین ۲۱, سه‌شنبه

 آدم غرب انتخابات را در اسلواکی باخت.

 مجله هفته 

پیتر پلگرینی روز شنبه به عنوان رئیس جمهور بعدی اسلواکی انتخاب شد و ایوان کورکوک، وزیر امور خارجه سابق را در این رقابت شکست داد. پلگرینی متحد نزدیک نخست وزیر رابرت فیکو است که مخالف سرسخت ارسال سلاح به اوکراین است.

با توجه به شمارش رسمی، با نزدیک به ۱۰۰ درصد از آرا  پلگرینی با ۵۴ درصد از آرا، برنده انتخابات است.

کورکاک این باخت را پذیرفت. «من واقعا ناامید شدم، صادقانه بگویم،» او مدت کوتاهی پس از اعلام نتایج گفت. اما از آنجا که من یک ورزشکار هستم، به نتایج احترام می گذارم. این یک جشن برای دموکراسی بود.»

زوزانا کاپوتووا، رئیس جمهور سابق، به پلگرینی تبریک گفت و برای او آرزوی موفقیت کرد. «مهم است که از لحظه انتخابات، رئیس جمهور جدید به گونه ای عمل کند که هیچ بخشی از جامعه احساس شکست نکند.»

پلگرینی بین سالهای ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۰ نخست وزیر بود و در حال حاضر رئیس پارلمان اسلواکی است. او با فیکو متحد است که تصمیم دولت قبلی برای ارسال کمک نظامی به اوکراین را لغو کرده است.

فیکو به شدت از ناتو و اتحادیه اروپا به دلیل حمایت بی قید و شرط آنها از اوکراین در جنگ علیه روسیه انتقاد کرد و استدلال کرد که اسلواکی نباید به این درگیری کشیده شود. او کی یف را به دلیل ارائه خواسته های غیر واقعی در مورد یک صلح احتمالی با مسکو مورد انتقاد قرار داد و حتی اشاره کرد که اوکراین ممکن است مجبور به واگذاری قلمرو های روسی اوکراین شود. علاوه بر این، او کورچک را «جنگ طلب» نامید که «بدون تردید از هر چیزی که غرب به او می گوید حمایت می کند».

پلگرینی  علیه ارسال سلاح به اوکراین موضع گرفته است. رئیس جمهور منتخب در سخنرانی پیروزی خود وعده داد «همه کارها را انجام دهد تا اطمینان حاصل کند که اسلواکی همیشه در جبهه صلح و نه در جبهه جنگ خواهد بود، چه کسی دوست داشته باشد چه دوست نداشته باشد.»

در مقاله ای که ماه گذشته در روزنامه Hospodarske noviny منتشر شد، پلگرینی ایده اعزام نیروهای ناتو به اوکراین را به عنوان یک تشدید خطرناک درگیری رد کرد. او گفت که بی مسئولانه است که سیاستمداران اسلواکی بدون توجه به امنیت براتیسلاوا خواستار ارسال سلاح به اوکراین شوند و «کسانی که کلمه «صلح» را به زبان می آورند به عنوان عوامل مسکو معرفی کنند.»

۱۴۰۳ فروردین ۱۵, چهارشنبه

 اگر دروغ‌های جنگ را افشا کنیم، این شانس را داریم که به صلح برسیم»

اسکار لافونتن: «اگر دروغ‌های جنگ را افشا کنیم، این شانس را داریم که به صلح برسیم»

جنگ و پروپاگاندا همزیستی انگلی دارند. افشای دروغ‌های جنگ، شرط لازم برای صلح است، لافونتن می‌نویسد. او با بررسی نمونه‌هایی از نسل‌کشی اسرائیل در غزه و همچنین درگیری اوکراین، ارتباط بین سیاست و رسانه، پروپاگاندا و اراده جنگ را آشکار می‌کند.

در یک مقاله مهمان از اسکار لاپونتین در NachDenkSeiten، این سیاستمدار به بررسی تعامل جنگ و اطلاعات نادرست می‌پردازد. لافونتن از یک سو به نسل‌کشی اسرائیل در غزه و از سوی دیگر به جنگ اوکراین می‌پردازد. هر دوی این رویدادهای تاریخی بدون اطلاعات غلط و پروپاگاندا گسترده رخ نمی‌دهند. اسرائیل با تمام قساوت علیه مردم غزه رفتار می‌کند و از گرسنگی به عنوان ابزاری برای جنگ استفاده می‌کند. این عمل دست کم یک جنایت جنگی است.

لافونتن با اشاره به پرتاب کمک‌های بشردوستانه به غزه با مشارکت آلمان از یک سو و ارسال سلاح از سوی دیگر، با توجه به جنایات جنگی آشکار اسرائیل، از «ریاکاری و دروغگویی» سخن می‌گوید که به سختی قابل اغماض است. او اضافه می‌کند:

«به استثنای کشورهای عضو ناتو، سیاست خارجی آلمان که در زمان صدراعظم و برنده جایزه صلح نوبل، ویلی برانت، در سراسر جهان مورد احترام بود، اکنون فقط تحقیر را به بار می‌آورد.»

در حالی که آلمان در انزوا و بی‌آبرویی به سر می‌برد، مردم این کشور از این موضوع بی‌خبرند. رسانه‌ها در مورد این موضوع سکوت کرده‌اند و به همین دلیل، مردم آلمان از انزوای کشور خود در جهان بی‌اطلاع هستند.

در روزهای ۸ و ۹ آوریل، دیوان بین‌المللی دادگستری (ICJ) به شکایت علیه آلمان به دلیل حمایت از نسل‌کشی رسیدگی خواهد کرد. با این وجود، این موضوع هیچ تاثیری بر غرور و تکبر اخلاقی آلمان در عرصه بین‌الملل نداشته است.

لافونتین همچنین به بی‌صداقتی آلمان در قبال درخواست پاپ برای مذاکرات صلح در اوکراین اشاره می‌کند. آلمان هیچ ابتکاری برای حل این مناقشه از خود نشان نداده است. در عوض، سیاستمداران آلمانی خواستار «انتقال جنگ به روسیه» و مشروعیت‌بخشی به جنایات جنگی اوکراین هستند. به عنوان مثال، آنالنا بربوک، وزیر امور خارجه آلمان، مدعی است که حملات پهپادی به اهداف غیرنظامی در مسکو با قوانین بین‌المللی مطابقت دارد.

واقعیت این است که سیاست‌های دولت آلمان جنگ در اوکراین را طولانی‌تر می‌کند و تعداد قربانیان را افزایش می‌دهد. در آلمان، به ندرت در مورد این موضوع بحث می‌شود. هرگاه به این موضوع اشاره می‌شود، آن را به عنوان «پروپاگاندای روسی» رد می‌کنند.

لافونتین جنگ اوکراین را در چارچوب تاریخی آن قرار می‌دهد. کاری که در آلمان به طور فزاینده‌ای از آن طفره می‌روند. ریشه این مناقشه در گسترش ناتو به شرق است. لافونتن به وعده‌هایی که به او داده شده بود اشاره می‌کند، مبنی بر اینکه ناتو به سمت شرق گسترش نخواهد یافت.

«گورباچف، یلتسین و پوتین به طور قاطعانه گسترش ناتو به شرق، یعنی پیشروی تجهیزات نظامی ایالات متحده به مرزهای روسیه را مغایر با منافع امنیتی روسیه دانستند و ایالات متحده به زبان جیمز بیکر، وزیر امور خارجه وقت، وعده داد که ناتو را از مرزهای آلمان فراتر نبرد. ‹حتی یک اینچ’، این جمله‌ای بود که او در سال ۱۹۹۰ به من، زمانی که من به عنوان نامزد صدراعظمی حزب سوسیال دموکرات آلمان از او دیدار کردم، گفت.»
لافونتین در این متن به تشریح تشدید درگیری توسط ایالات متحده و غرب می‌پردازد. او با این کار نشان می‌دهد که فرمول «جنگ تجاوزکارانه بدون تحریک روسیه» که توسط سیاستمداران آلمانی و در رسانه‌های آلمانی رواج پیدا کرده است، «یک دروغ جنگی شرم‌آور» است.

لافونتن در پایان به سوءظن سالم در برابر رسانه‌ها و سیاستمداران دعوت می‌کند. او می‌گوید که به بررسی و منابع موازی نیاز است.

«ما هر روز تجربه می‌کنیم: در جنگ، حقیقت همیشه و در همه جا اولین قربانی است. اما فقط اگر به جستجوی حقیقت ادامه دهیم، اگر دروغ‌ها و پروپاگانداهای جنگ را افشا کنیم و راستگو باشیم، شانسی برای یافتن صلح خواهیم داشت.»

او با این انتقال مسئولیت به مصرف‌کننده رسانه، به‌طور واضح نشان می‌دهد که امیدی به تغییر و اصلاح رویه از سوی دولت آلمان در آینده نزدیک ندارد.

 

سایه‌ی جنگ سوم جهانی (درباره‌ی چگونگی باور عمومی از احتمال وقوع  یک جنگ جهانی‌ جدید) – هوشنگ کوبان


جنگ اول جهانی

اتو فون بیسمارک، سیاستمدار مبدع اتحاد آلمان، و معمار تعادل سیاسی که به مدت ۴۰ سال به صلح نسبی در اروپا منجر شد، وقوع جنگ جهانی اول را پیش از هرکس دیگر پیش‌بینی کرده بود. وی در سال ۱۸۹۷، یک سال قبل از مرگش، دو پیش‌بینی کرد:  هم شکست بزرگی را برای آلمان ۲۰ سال پس از مرگش پیش‌بینی کرد و هم به نقطه‌ی شروع جنگ انگشت نهاد: گفت که  “جنگ بزرگ اروپا” “از یک بهانه‌ی احمقانه‌ی لعنتی در بالکان سر بر خواهد زد.‌” هر دو پیش‌بینی جامه‌ی عمل پوشید.

در واقع، او صریحا به ویلهلم دوم، امپراتور جدیدی که او را مجبور به استعفا کرده بود، هشدار داد که اتخاذ راهبردهای سیاسی بر اساس دسیسه‌های دیپلمات‌ها و افسرانش خطرناک خواهد بود و تا زمانی که تنها خودش (بیسمارک) مدیریت افسران را بر عهده داشته باشد، می‌توان از خطر جنگ مصون ماند. 

 در طول بحران ژوئیه در ۱۹۱۴ که با ترور ولیعهد  اتریش به دست یک جوان ملی‌گرای صرب شروع شد، هر سیاستمدار و افسر درگیر می‌دانست که اگر بحران خنثی نشود، یک جنگ بزرگ قریب‌الوقوع در راه خواهد بود. اگر ویلهلم دوم یک سیاست منسجم  ‌دنبال می‌کرد و به عقل سلیم خود گوش می‌داد، می‌توانست از «جنگ بزرگ»، جلوگیری کند. او می‌خواست که اتریش-مجارستان پس از اولتیماتومی که  به صربستان دادند، قدم بیشتری پیش نگذارند، و به اختلاف فیصله دهند، با این همه، به دلیل افسران ستیزه‌جو  و هیئت دیپلمات ناکارآمدش، به ویژه هلموت فون مولتکه، او در نهایت مجبور به امضای فرمان بسیج شد، که به قوّت اعلان جنگ بود.

فون بیسمارک یک نابغه‌ی سیاسی بود، اما دولتمردان درگیر در ۱۹۱۳ می‌دانستند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. نظامیان آلمانی، به ویژه، خواهان جنگ بودند. اما نه  فرانسه برای جنگ آماده بود و نه روسیه . به‌خصوص روسیه‌ی تزاری که در بحبوحه‌ی برنامه‌ی مدرنیزاسیون گسترده بود و با ناآرامی‌های شروع شده چندان انتظار نداشت که بتواند تا سال ۱۹۱۷ تسلط خود را بر روسیه تداوم بخشد.

 اتریشی‌ها لزوما خواهان جنگ جهانی نبودند، اما به طرز عجیبی بلاتکلیف بودند، و نمی‌توانستند در برابر ترور ولیعهدشان ساکت بمانند. از طرفی دیگر، چک سفید آلمانی‌ها در حمایت‌شان به طور مؤثری آنها را تشویق می‌کرد تا در جنگ با صربستان تردید نکنند، زیرا احساس می‌کردند برای بیرون آمدن از بحران‌های اقتصادی-اجتماعیِ کشورشان به یک پیروزی بزرگ نیاز دارند.

دیپلمات‌های روسیه، فرانسه و بریتانیا همگی می‌دانستند که جنگ در صربستان منجر به جنگ جهانی می‌شود و در طول ماه جولای بسیار تلاش کردند تا بحران پیش‌آمده را خنثی کنند. رئیس جمهور و نخست وزیر فرانسه با روسیه نشستی برگزار کردند و بسیاری از احزاب تلاش زیادی کردند تا راه حلی بیابند. دیپلمات‌های انگلیسی، تصور کردند که دیپلمات‌های آلمانی واقعا برای صلح آماده‌ی مذاکره هستند و ممکن است صلح هنوز محقق شود. دیپلمات‌های روسی از ابتدا به سیاست آلمان به درستی مشکوک بودند. نیکلای دوم، آخرین تزار روسیه و پسر عموی سوم ویلهلم، ناامیدانه سعی کرد ویلهلم را  متقاعد کند تا از وقوع جنگ جلوگیری کند، اما در نهایت افسران ویلهلم او را به سمت جنگ سوق دادند. 

صربستان حتی تا آنجا پیش رفت که اولتیماتوم تحقیرآمیز اتریش را که عمدا برای رد شدن مطرح شده بود بپذیرد، اما این هم سودی نداشت، زیرا اتریش و آلمان در این مرحله متعهد به آغاز جنگ شده بودند.

بحران ژوئیه زمانی روی داد  که همه چیز  در نقطه‌ی جوش بود، اما ترور ولیعهد اتریش صرفا جرقه‌ای بود برای روشن کردن آتش، که همگان کاملا از آن آگاه بودند. 

افسران و دیپلمات‌های آلمانی حداقل از سال ۱۹۱۲ برایش برنامه‌ریزی می‌کردند و می‌خواستند جنگ به وقوع بپیوندند. اتریش-مجارستان از سال ۱۹۱۲ نیز برای جنگ با صربستان برنامه‌ریزی کرده بود، مدت‌ها قبل از ترور آرشیدوک فردیناند، ولیعهد اتریش. ائتلاف سه گانه از پتانسیل جنگ و دامنه‌ی آن آگاه بود، اما برداشت عمومی این بود که هنوز می‌توان به تداوم صلح امیدوار بود.

اما فقط وقتی جنگ شروع شد، جدّیتِ چیزی که بنا بود آشکار شود کاملا درک شد. به عنوان مثال، ادوارد گری، دیپلمات بریتانیایی، چند روز پس از شروع جنگ اظهار داشت که “چراغ ها در سراسر اروپا خاموش می‌شوند، و ما دیگر در طول عمر خود شاهد روشن شدن آنها نخواهیم بود”. اما نه تنها در میان دولتمردان، بلکه در میان مردم نیز نگرانی بالا بود؛ ه. گ. ولز، ستون‌نویس روزنامه، وضعیت را ابتدا در مقالات روزنامه و سپس در کتابی به عنوان “جنگ برای پایان دادن به همه‌ی جنگ‌ها” در ماه اول جنگ نوشت و عبارت فوق در اذهان عمومی بازتاب یافت.

باری، مردم آمدن جنگ را حس می‌کردند اما تا لحظه‌ی وقوعش امید داشتند جنگ درنگیرد.   ولی جلوگیری از منفجر شدن یک بشکه‌ی باروت آن هم زمانی که یکی از طرفین عمدا می‌خواهد آن را آتش بزند، دشوار است، زیرا فکر می‌کنند جنگ به نفع آنها خواهد بود.  

قطعا بسیاری از مردم شاهد آمدن جنگ جهانی اول بودند، زیرا مسابقات تسلیحاتی از سال‌ها زودتر آغاز شده بود.

جنگ در اروپا چیز تازه‌ای نبود. از قرن ۱۴ میلادی به این طرف زمانی نبوده که اروپا درگیر جنگ نبوده باشد: جنگ های ناپلئونی،  جنگ کریمه، جنگ فرانسه و پروس، درگیری‌های مختلف پیرامون ظهور پروس و اتحاد آلمان و همچنین اتحاد ایتالیا  فقط نمونه‌هایی برجسته  از این جنگ‌ها هستند. تفاوت جنگ اول ، چیزی که از آغاز کسی نتوانست حدس بزند، میزان فراگیر بودن آن و میزان وسیع ویرانی‌هایی بود که پدید آورد.  تخمین زده می‌شود که تنها حدود چهل میلیون نفر در جریان جنگ اول کشته شدند.

جنگ دوم جهانی

در ایام پیش از جنگ دوم جهانی، مردم آمدنش را حس می‌کردند، اما این بار چون آسیب‌های اخیر جنگ جهانی اول را تجربه کرده بودند و حافظه‌ها هنوز تازه بود، به شدت می‌ترسیدند که درگیری مشابهی شروع شود. سعی کردند از فکر کردن به آن دوری کنند یا خود را متقاعد کنند که این اجتناب‌ناپذیر نیست. اروپا و امریکا از آنجا که آلمان را مسئول جنگ اول می‌دانستند، از ۱۹۱۸ تا شروع جنگ دوم در سال ۱۹۳۹ آلمان را در تحریم اقتصادی نگه داشتند. این هم به بحران‌های بزرگ اقتصادی در آلمان منجر شد، و هم خشم آنان را که دستاویزی جز  ناسیونالیسم افراطی و  مالامال  از بیگانه‌هراسی نداشتند، برانگیخت.   وقتی آلمان راینلند را مجددا با تسلیحات نظامی تقویت کرد، فرانسوی‌ها و بریتانیایی‌ها واکنش نظامی نشان ندادند.‌ هنگامی که ژاپن از حمله با پرچم دروغین علیه خود برای توجیه حمله به چین استفاده کرد، پرده افتاد، اما باز هم  هیچ تلاش اساسی در مورد آن از طریق جامعه‌ی ملل انجام نشد. نه دیپلماسی و نه اعمال قدرت نرم (تحریم اقتصادی ژاپن) دیگر نمی‌توانست درگیری جهانی را متوقف کند.

وضعیت کنونی جهان

به حال و هوای دو جنگ بزرگ جهانی از این روی به طور اجمالی اشاره شد تا به این نقطه برسیم که در هر دو مورد به طور استثنایی تعداد کمی از مردم به صورت جدی چند و چون جنگ‌هایی را که قرار بود پیش بیاید، توانستند پیش‌بینی کنند. در مورد جنگ جهانی اول، اگرچه بسیاری از مردم این درگیری را اجتناب ناپذیر می‌دانستند، اما بودند دیگرانی که از درگیری استقبال کنند و بر این باور باشند که این درگیری، کوتاه‌مدت  و برای «طرف خود» سودآور است. در مقابل، بسیاری از مردم شاهد آمدن جنگ جهانی دوم بودند و پی بردند که این جنگ به اندازه‌ی جنگ بزرگ اول فاجعه بار خواهد بود، اما دقیقا به دلیل آن احساسی که هر فرد متمدنی دارد، ساده‌دلانه گمان می‌کردند که هیچ کس آنقدر دیوانه نخواهد بود که دوباره جهان را آتش بزند.

امروز نیز جامعه‌ی انسانی در آستانه‌ی یک جنگ بزرگ دیگر قرار دارد. از یک طرف دقیقا مثل ایام پیش از جنگ اول و دوم، اغلب مردم سعی می‌کنند خوش‌بین باشند و به عقل سلیم رهبران‌شان اعتماد کنند، اما از سوی دیگر  نمی‌توانند از ابعاد فاجعه‌بار چنین احتمالی کوچک‌ترین درکی داشته باشند. 

بمب اتمی، و پس از آن بمب هیدروژنی، و بعد، موشک‌های بالیستیک و غیره چیزهایی است که فقط تا ۱۹۶۰ اختراع شده‌اند و هیچ‌کس خبر ندارد که از ۱۹۶۰ تاکنون، در این شصت سال اخیر، کارخانه‌های اسلحه‌سازی جهان به چه  اختراعات تازه‌ای دست یافته‌اند، اگر بپذیریم که در این مدت طولانی در کار باغچه‌بانی و گل‌آرایی نبوده‌اند. اخیرا بریتانیا از پهپادهایی که حامل اشعه‌ی کشنده‌ی لیزر است، پرده‌برداری کرد، اما احتمالا این هنوز نوک‌کوه یخ است. 

بحران بزرگ اقتصادی امریکا با بیش از سی و چهار تریلیون دلار قرضِ لاینحل، اظهارات نامسئولانه‌ی ماکرون در جهت تشدید جنگ اوکراین حتی به صورت اعزام نیروهای اروپایی به خاک اوکراین؛ بالا بردن سطح موشک‌سازی در کارخانه‌های اسلحه‌سازی آلمان؛  نوید تحویل موشک‌هایی به اوکراین که بتواند به هدف‌های عمقیِ شهری در خاک روسیه دست پیدا کند؛ بالا رفتن بودجه‌ی نظامی امریکا در ۲۰۲۴، و زبان جنگ‌جویانه‌ی تیم تبه‌کار بایدن— این همه به اضافه‌ی حمله‌ی تروریستی چند روز پیش به سالن کنسرتی در حومه‌ی مسکو  آنقدر  حائز اهمیت است که باعث نگرانی بخشِ صلح‌طلب جوامع انسانی شود؛ یعنی تنها کسانی که هنوز می‌توانند، به رغم چشم‌حریصیِ مشحون از حماقت رهبران‌شان، از وقوع فاجعه‌ای نهایی که از نظر ابعاد و گستردگی هیچ شباهتی به دو جنگ جهانیِ اخیر نخواهد داشت، جلوگیری کنند.

………